دانشگاه سیرکمال

دانشگاه سیرکمال
مقالاتی در مورد انسان و سرنوشت او از دیدگاه دانشگاه سیر کمال

-سخنرانی قاضی کوریرو در جشن صده استاد الهی


قانون و خط مشی- یک فلسفه قضائی
 تحمل، اغماض و احترام نسبت به فرزندانمان 


قاضی کوریرو همراه با عکسی از کودکی خود در                                                                                                 
  محله لیتل اتالی در نیویورک

قاضی کوریرو رئیس بخش جوانان دادگاه نیویورک است. او برای مدت شانزده سال  در مقام قضاوت بوده و در دادگاه دعاوی ایالت نیویورک انجام وظیفه نموده. به همین ترتیب وی در بخش جوانان استان کوئینز و در دادگاه جنائی نیویورک نیز مأموریتهایی انجام داده است. قاضی *کوریرو همچنین از سال ۱۹۷۶ پرفسور الحاقی در دانشگاه پیس می‌باشد . 
 (این مقاله مربوط به سال ۱۹۹۵ میلادی، که این برنامه اجرا شد می‌باشد)


بسیار سپاسگزارم و از اینکه امروز صبح در اینجا حضور دارم بسیار مفتخرم 

اغلب از من درخواست می‌شود که بطور عمومی در باره مسائل مربوط به جوانان از قبیل جبر و تعدی آنها و یا عدالت نسبت آنان صحبت کنم. بعضی اوقات احساس کودکی را دارم که مادرش سعی دارد او را بیدار کرده به مدرسه بفرستد.: مادر او را هل داده با دست سیخ می‌زند و کودک با دست، سر خود را می‌پوشاند و می‌گوید: " نه نمی‌خواهم به مدرسه بروم" . مادر می‌پرسد: " مسئله چیست آیا بیماری؟" و او در پاسخ مادرش می‌گوید: " خیر! مریض مدرسه رفتن هستم. دگر هرگز به آنجا باز نخواهم گشت. آنها از من متنفر هستند و مرا دوست ندارند. آنها به من نسبتهای بد می‌دهند و مرا مورد تمسخر قرار می‌دهند." و مادر می‌گوید: " فرزندم! همانطور که می‌دانی، دو علت خوب برای رفتن تو به مدرسه وجود دارد. اول آنکه ۴۵ ساله هستی و دوم آنکه مدیر مدرسه می‌باشی 
خُب البته این احساس را ندارم که شما دوستان، تماشاچیان متخاصمی باشید. اما اغلب حس می‌کنم که از من می‌خواهید در مورد آنچه انجام می‌دهم(وظائف شغلی ام) و اینکه چرا و چگونه آنرا به انجام می‌رسانم توضیحاتی بدهم 
اکثرن سخنرانی‌های من برای افرادی است که حالت متخاصم و مخالف دارند ولی من امیدوارم که پس از خاتمه صحبتهایم این تماشاچیان به اندازه شروع سخنرانی در مخالفت و تهاجم نباشند 
در هنگام تفکر در مورد آنکه امروز با شما در مورد چه چیز می‌بایست گفتگو کنم، در حوزه اندیشه‌ام به مرد محترم و شامخی برخورد نمودم که خود نیز قاضی بوده ‌است و بیاد یکی از گفتارهای او، یعنی قاضی الهی افتادم که گفتاری در مورد کشمکش، بحران و جدالی است که من هر روزه در د ادگاه با آن مواجه هستم. این گفتار به ما درس اغماض ، تحمل و شکیبائی در برخورد با کنشهای افراد مختلف می‌دهد. این گفتار چنین است:

 
شعار دینی من اینست که با همه مهربان باشم، در حق تمام مردم خیرخواه باشم. هرگز درصدد انتقام برنیایم و بد کسی را نخواهم. مخصوصن نسبت به اشخاصی که به من بدی می‌کنند، حتی نمی گذارم قلبن هم رنجش کسی از دلم بگذرد( استاد نورعلی الهی )

همه روزه در صحن دادگاه با برهان قاطع(و سئوالی اساسی) روبرو می‌شوم که همه ما در زندگی روزمره، در خانواده، در همسایگی و در اجتماع دور و بر خودمان با آن برخورد می‌نمائیم 
"
چگونه می‌توانیم در حالی که فرزندانمان در دنیای خشونت زندگی می‌کنند، آنها را وادار کنیم، بدون خشونت به اهدافشان نائل آیند؟ چگونه به آنها اغماض و خطاپوشی را بیاموزیم. با در نظر داشتن اینکه مسائلی مانند" احترام" و " آبرو" برای اکثر آنها همان اهمیتی را دارد که برای ما نیز دارا می‌باشد.؟ 
"
چگونه می‌توان در محیط اجتماعی کنونی ، بدون تشبث به خشونت به احترام و آبرو دست یافت؟ 
اجازه دهید کمی برایتان در مورد امور اساسی روزانه‌ای که انجام می‌دهم بگویم 

مسئولیت من در دادگاههای قضائی، پیگرد و احقاق حقوق و قضاوت مواردی است که شامل مسائل جوانان ۱۴،۱۳ و ۱۵ ساله‌ای می‌شود که در معرض اتهام جدی ترین جنایات خشونت آمیز در استان نیویورک قرار دارند. این نوجوانان متاسفانه بعنوان یک شخص بالغ و بزرگسال مورد پیگرد قرار می‌گیرند، در نتیجه ممکن است این افراد نوجوان بعنوان یک جانی محکوم شوند. داغ ننگی که در سرتاسر زندگی با آنان خواهد ماند. چیز دیگری که آنان تا آخر عمر با آن دست به گریبان خواهند بود، گزارش پر اهمیت زندان است که حاوی رفتار آنها و آنچه پیش از آن انجام داده‌اند می‌باشد. بنابراین، این امر برای این جوانان ریسکی است بسیار پرمخاطره و من خود را به مقدار بسیار زیاد مسئول موثری در سرنوشت بسیاری از این افراد جوان می‌دانم. من به این جریان از این زاویه می‌نگرم : آنها بچه هایی هستند که در خیابانهای **لیتل ایتالی در محله ***منهتن رشد و نمو یافته اند و والدینشان مردمی سخت کوش و پرکار می‌باشند. مادر خود من نیز یک خیاط و پدرم کارگر بارانداز بندر، از این نمونه بودند

من در خانواده خود اولین کسی هستم که به کالج رفتم، حرفه‌ای آموختم، قاضی شدم و درست در این نقطه کسی شدم که از تمام جذابیتهای رویای آمریکایی برخوردار می‌باشد و آن چیزی نیست جز داشتن این مسئولیت قضاوت 
نمی‌دانم چند نفر از شما فیلم " داستان برونکس" را دیده اید؟ اماچون افرادی هنوز آن را ندیده اند، با بازگو کردن فیلم قصد لوث کردن آن را ندارم. فیلم در مورد یک جوان ایتالیایی- آمریکائی می‌باشد که در برونکس در اوائل ۱۹۶۰ رشد کرده و بزرگ می‌شود شباهتهای بسیار زیادی در این فیلم با دوران زندگی خودم یافتم. در اینجا یک رویداد نسبتن اساسی و محوری رخ می‌دهد. آن مرد جوان که لقبش سی بود در طول خیابان مشغول قدم زدن است که ناگهان ماشینی پر از دوستانش جلوی او را می‌گیرد. " های! سی، بپر بالا، سوار شو بریم." سی سوار می‌شود و در صندلی عقب می‌نشیند و دوستانش در اطرافش قرار می‌گیرند. سی به پائین پایش می‌نگرد و صندقی پر از کُکتل مولوتف می‌ بیند و در جلوی ماشین، دوستان خود ر ا مجهز به اسلحه می‌یابد. سی بسادگی درمی یابد که آنها به محله‌ای دیگر در مجاورت محله خود می‌روند تا(با افراد آن محل) حسابهایشان را پاک کنند. سی با خود می گوید: " نمی‌خواهم اینجا بمانم، نمی‌خواهم در این جریان شرکت داشته باشم. پدرم چه فکر خواهد کرد؟ او فکر می‌کند که من به کالج رفته ام." سی در حالت آشوب و اضطراب می‌باشد ولی ناگهان قهرمان دیگر فیلم، سانی که نقش و شخصیت دیگری در فیلم دارد و یک گانگستر محلی است که در کار خود خبره می‌باشد، خود را به ماشین رسانده سی را بیرون می‌کشد، ولی دوستان او همچنان بسوی تراژدی می‌رانند 
فکر می‌کنم آنچه من در محله منهتن در محل کار خود در**** "یوز پارت" باید به انجام برسانم آن است که خود را به آن ماشین برسانم و جوانانی مانند سی را از ماشین بیرون بکشم. جوانانی که بعلت نقص، نارسائی و ناپختگی خود، قادر با ادای این جمله نیستند که: " نگه دار! من نمی‌خواهم خود را آلوده این ماجرا کنم. می‌خواهم به خانه بازگردم 
جوانانی که می‌دانند اگر بخواهند چنین چیزی را بگویند، احترام دوستان و محله خود را از دست می‌دهند و البته بعنوان یک نوجوان، احترام هم پاله گان خود را ترجیح می‌دهند 
دادستان و بازرس منطقه معتقدند که نوجوانان کمتری(چون سی) به چنین ماشینهایی سوار شده‌اند و وکیل مدافع بر آن باور است که تعداد(چنین) نوجوانان سوار بر این قبیل اتومبیلها بیشتر از آنچیزی است که من می‌گویم و من سعی در ایجاد موازنه میان این دو نظریه دارم. اما چگونه این توازن را پیدا کنم؟ چگونه در مورد آن قضاوت کنم؟ این مسئله بخش اصلی و عمده کار من نیست( که مستقیمن به کار من بعنوان یک قاضی مربوط باشد) و تصور می‌کنم اینکه از من خواسته شد امروز در این سمپوزیوم شرکت کنم باعث آن شد که بیاندیشم: " چرا باید انجام شود و چه چیز را باید انجام دهم؟. به چه دلیل فکر می‌کنم که من قدرت انتخاب دارم؟ چرا مردم به من مسئولیت انتخاب کردن را داده اند؟ 
من دوست دارم چنین بیاندیشم که در فلسفه مسیحیت، پایه و اساس آموزشی خوبی را دارا می‌باشم. قطعن مبلغان مذهبی" ماری کُنل" این عقیده را در من ایجاد نموده‌اند و برادران ایرلندی مسیحی هم در این رابطه مضایقه‌ای ننموده اند. همینطور پدران "ونسنتی" در کالج و مدرسه قضائی سنت جان نیز در راه توسعه و گسترش این نغمه و آوا(ی درونی) که هر از چندگاهی درون سرم می‌شنوم بسیار تأثیرگذار بوده‌اند اما بیش از آن فکر می‌کنم این بدان دلیل است که من این فرصت را داشتم تا در رویای آمریکایی شریک باشم و همچنین این موقعیت را بدست آوردم که اعمال نیک مرتکب شوم، سعی بر انجام اعمال نیک نمایم و شاهد آن باشم که چطور عکس العمل این اعمال نیک به من باز می‌گردد. من سعی می‌ کنم که این تصور را در افراد جوان القاء کنم، اعتقاد به آن داشته باشند که هرچه بخواهند می‌توانند باشند و بشوند و آنکه در این کشور، اساس و اصول قانون برای آن طراحی شده که از آنان حمایت کند و آنکه مهم نیست شما چه کسی هستید و یا از کجا آمده‌اید، مهم آنست که همه شما دارای فرصت و موقعیت متساوی برای موفقیت هستید 
این امر بسیار مشکلی است که به یک پسر جوان ۱۴ ساله که پدرش از بیماری ایدز فوت کرده و مادرش بعلت فروش مواد مخدر در زندان بسر می‌برد بگوئید، بله تو هم می‌توانی یک قاضی، یک وکیل، یک پزشک، یک روانشناس و یا یک کشیش شوی. و یا اینکه بله! تو هم دارای ارز خود هستی، تو نیز استعداد داری و در زندگی دارای هدفی می‌باشی. اخیرن فرصتی دست داد که با عده‌ای از دانشجویان مدرسه عالی گفتگوئی داشته باشم. از آنها پرسیدم 
قهرمان شما کیست؟ و در این رابطه اسامی مختلفی شنیدم. بعد از آن از خود پرسیدم، در تفکر در مورد اینکه چرا انجام می‌دهم، چگونه انجام می‌دهم و چه چیزی را انجام می‌دهم و به چه چیز اعتقاد دارم، قهرمانهای من کیستند و چگونه به افراد جوان بیاموزم که می‌توانند بدون خشونت هم مورد احترام واقع شوند، وارد دنیای اطرافم، آموزشهای انجیل و تاریخ شدم. می‌دانم که موسی قادر بود دریا را از هم بشکافد تا از خونریزی جلوگیری کند. همچنین می‌دانم مرد جوان دیگری (عیسی مسیح) که او نیز در ادوار گذشته می‌زیسته، با آنکه نشان داد قادر است زمان را به دو نیمه بی سی (قبل از مسیح) و ای سی (بعد از مسیح) تقسیم کند، هرگز کسی را با مشتهای خود نزد. به کسی دست درازی ننمود و هیچکس را آسیب نرساند و هیچ فردی را با تیر نکشت. من می‌دانم که مهاتما گاندی قدرت آنرا داشت که یک ملتی را خلق کند و آنکه دکتر مارتین لوتر کینگ(جونیور) قدرت آنرا داشت تا ملتی را بحرکت درآورد و البته بدون خشونت. بوسیله قدرت فکر و ایمان، آنها قادر بودند دنیایی را به حرکت درآورند 
در دنیای دمکراسی دانش قدرت است. در واقع این دلیل و اثبات است که حق بوجود می‌آورد و نه جبر و زور. این آن چیزی است که من بدان اعتقاد دارم. این آن چیزی است که من سعی در تفهیم آن به دیگران دارم . این آن چیزی است که من سعی دارم به آنها نشان دهم ولی به هرحال اغلب موفق نمی‌شوم زیرا مشکلات دنیا البته بسیار زیادند 
اخیرن خانم جوانی نزد من آمده بود، در رابطه با این شخص به من گفته شده بود که وی دارای استعداد بسیار زیادی می‌باشد. این خانم رقصنده‌ای بسیار عالی بود ولی به یک باند دزدی و سرقت متعلق بود اما خودش به تنهایی در اعمال خشونت آمیز شرکت نکرده بود اما دوست او که او هم خانم جوانی بود، دست به چنین اقداماتی زده بود. فکر کردم شاید ایدۀ خوبی باشد که او را در برنامه توقیف جای دهم. از یک مشاور خواستم با او گفتگو کند. گفتم: " با این خانم جوان صحبت کن ببین آیا وی برای همکاری با شما در این برنامه مناسب است؟ . این مشاور نیز چنین کرد. روز بعد او نزد من آمد و گفت: می‌دانید آقای قاضی، من در این مورد با لورتا صحبت کردم." نام آن دختر لورتا بود. (او ادامه داد) یک سئوال استاندارد و همیشگی را که ما مددکاران اجتماعی همیشه عنوان می‌کنیم، با او مطرح ساختم و آن اینکه " اگر می‌توانستی سه چیز را در زندگی خودت تغییر دهی چه چیزهایی را تغییر می دادی؟" و لورتا پاسخ داد:  کشورم،خانواده‌ام و جنسیتم را 
این خانم در پاسخ به پرسش مددکار می‌گوید، "کشورم را"، زیرا معتقد است که آمریکا یک جامعه نژاد پرست است. "خانواده‌ام را " زیرا مادرش معتاد به مواد مخدر است و او هرگز نتوانسته کشف کند پدرش کیست. " جنسیتم را" زیرا او بعنوان یک خانم جوان حس می‌کند که لکه بردار و ضعیف است، زیرا در سن ۱۰ سالگی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته، آنهم بوسیله یکی از معشوقه‌های مادرش 
گفتم از کجا با لورتا شروع کنیم؟ چگونه او را در جریان اصلی زندگی آمریکائی قرار دهیم؟ چگونه این احساس را به وی القاء کنیم که او نیز یکی از فرزندان خداوند است؟ تنها جوابی که در این رابطه یافتم، اغماض ، خطاپوشی و گذشت است. اغماض حقیقی، نه ضعف بلکه خطاپوشی 
یکبار شخصی از من پرسید: " فلسفه شما در مورد تنبیه چیست؟ " پاسخ دادم این سئوال ساده‌ای نیست. خصوصن امروزه، می‌دانید، ما در مورد محظوریت صحبت می‌کنیم..........می گویند دانش آموز سرکشی به دفتر مدیر مدرسه فرستاده شد. معلم وی را به داخل آورد و به مدیر مدرسه گفت:" این مرد جوان کاملن سرکش و متمرد است. او نظم کلاس را برهم می‌زند، روی تخته سیاه می‌نویسد و با دیگران صحبت می‌کند. " مدیر مدرسه توضیح معلم را قطع نمود و گفت: خواهش می‌کنم! خواهش می‌کنم! او فقط یک بچه است. می‌بایست با او با صبر و حوصله رفتار نمود. او را دوست بدارید و درکش کنید." در این بین، دانش آموز، جوهردان مدیر را برداشت و آنرا بطرف دیوار پرتاب کرد و جوهر تمامی دیوار را پوشاند. مدیر، پسربچه را گرفت و بر روی زانویش پرتاب کرد و شروع به تنبیه وی نمود. در همان حال که پسرک فریاد می‌کشید، معلم با تعجب گفت: " شما همین حالا به من ‌گفتید که با این بچه می‌بایست با حلم و حوصله رفتار کنم، او را دوست بدارم و درکش کنم، زیرا او تنها یک بچه است!" در پاسخ به اعتراض معلم، مدیر گفت: بله بله! اما اول می‌بایست توجه او را جلب کنیبه نوعی این همان چیزی است که من سعی دارم با این جوانان انجام دهم. زیرا آنها اغلب بی توجه هستند. آنها مریض می‌شوند و به بخش اضطراری بیمارستان منتقل می‌گردند. کسی به آنها توجهی ندارد. با آنها با بی علاقگی رفتار می‌شود. به مدرسه می‌روند، جائی که بچه‌های زیادی در کلاس هستند. کسی به آنها توجهی نمی‌کند و بازهم با آنها با بی علاقگی رفتار می‌شود 
من معتقدم که بزرگترین آلترناتیو برای بازداشت آنها، توجه به آنهاست. من به این جوانان توجه می‌کنم حتی اگر این مسئله تا حد مرگ آنها را برنجاند. همیشه دقت می‌کنم، چگونه اینها وارد صحن دادگاه می‌شوند. دقت می‌کنم که چگونه سر خود را میان دستهایشان گرفته اند. دقت می‌کنم که چگونه جوابم را می‌دهند. آنچه خشنود کننده است، نحوه پاسخ آنهاست نه آنچه می‌ گویند. سعی می‌کنم زمینه مشترک و مساعد‌ی بیابم که بعضی اوقات بتوانم (به نفع آن جوان) وارد عمل شوم. سعی می‌کنم از هر چیزی که در زندگی‌ام آموخته‌ام استفاده کنم تا به این جوانان یاری برسانم و به آنها این امکان را بدهم که دریابند، من به آنها توجه دارم، که آنها برای من اهمیت دارند و آنکه آنها برای هرکس دیگری در اطراف خود نیز مهم هستند 
بسیار سپاسگزارم 
تفاسیر زیر از مصاحبه‌ای با قاضی کوریرو، پس از سخنرانی وی که دربالا نقل شد، اقتباس شده است .

سئوال: لطفن بفرمائید در مورد پروراندن استعدادهای قوی چه فلسفه‌ای دارید؟ 

قاضی کوریرو: می‌دانید،در واقع این یک سئوال ۶۴ هزار دلاری است. من در هر کسی بدنبال نکات مثبت می‌گردم. برای مثال چنین عمل می‌کنم: " جانی! چند کلاس گذرانده‌ای ؟ در چند کلاس رد شده ای؟ " " من در شیمی و فیزیک رد شدم." " باشه مهم نیست. چه دروسی را پاس کرده‌ای جانی؟" " من ژیمناستیک را پاس کرده ام" " اوه پس تو یک ورزشکار خوب هستی. آیا بسکتبال هم خوب بازی می‌کنی؟ چرا هنگام بازی بسکتبال، فکر می‌کنی که از روی قاعده بازی کردن مهم است؟ خُب اگر از روی قاعده بازی نکنی چه اتفاق می‌افتد؟ از بازی اخراجت می‌کنند. اینطور نیست؟ حال چه اتفاقی در زندگی می‌افتد اگر از روی قاعده بازی نکنی؟ مسلمن از بازی بیرون انداخته خواهی شد 
آنچه من سعی می‌کنم بگویم این است که می‌کوشم، نکات خوبی را در این جوانان بیابم که آنها قادر به انجام آن هستند. در هر انسانی چیزهای مثبتی وجود دارد و بیشتر از آنکه روی نکات منفی بحث کنم، می‌کوشم جنبه مثبت را بیابم. چه با قدرت موسیقی باشد چه با افسونگری کلمات، چیزی که بوسیله آن بتوانم آن ارتباط را برقرار کنم و به آنها اجازه دهم احساس کنند کسی هست تشخیص دهد که آنها نکته مثبت نیز دارند. زیرا کسی نیز در من این تشخیص را داد که وکیل خوبی خواهم شد و درست همان فکر، در من این امر را ممکن ساخت که به خودم کمی بیشتر از قبل ایمان بیاورم 
سئوال: بعنوان یک قاضی، استاد الهی به مسائل تمام افراد از طبقات مختلف بطور یکسان توجه داشته است. و این امر صرف نظر از درجه وموقعیت اجتماعی آنها بوده است. این رویه و اخلاق او حاکی از عقیده محکم وی بر این اصل می‌باشد که رضایت خدا ملاک اصلی برای ارزیابی و سنجش اعمال انسانهاست. از اینرو وی همیشه بیان می‌داشت: " قاضی که از خدا طلب هدایت کند، بطور حتم بوسیله وی یاری داده خواهد شد. او خود، راه راست را در لحظات حساس قضاوت به آن قاضی نشان خواهد داد .

شما آقای کوریرو، چطور در لحظات سخت و مشکل، قضاوتهای حساس را انجام می‌دهید؟ 

قاضی کوریرو: در واقع من نیز با همان روشی که قاضی الهی کشف کرده‌اند عمل می‌کنم. اگر شما فقط برای حل مسئله و توازن و تعادل ذهنتان دعا کنید، خداوند حتمن آن را پاسخ خواهد داد. مواقعی بوده که وقتی به اتاق خود رفته ام، نمی‌دانستم چطور یک جریان قضائی را حل کنم، اما خداوند خود جواب را به من داده است. در این رابطه توضیح دیگری صحیح به نظر نمی‌آید. من می‌دانم که خود به این جواب دست نیافته ام. این جواب به ذهن من خطور کرده زیرا ایمان داشته‌ام که خداوند جواب صحیح را به من خواهد داد. بدین ترتیب در این موارد قادر هستم برگردم وتصمیم بگیرم و بعد از آن هم دیگر به آن مسئله فکر نکنم. من معتقدم آنچه قاضی الهی، بعنوان یک قاضی باوجدان و هوشیار کشف کرده، یک حقیقت می‌باشد و من هم امیدوارم کارم را همواره با وجدان و هوشیاری ادامه دهم و طالب آن واقعیت و حقیقت باشم .




آنچه گذشت، سخنرانی و مصاحبه ای بود که قاضی کوریرو در سمپوزیومی در مدرسه قضائی دانشکاه نیویورک انجام داد. این گردهمائی، یک سمپوزیوم سه روزه در مدرسه قضائی دانشگاه نیویورک بود که در روزهای ۲۲، ۲۳ و ۲۴ سپتامبر ۱۹۹۵ انجام شد. عنوان این گردهمائی، معنویت، کثرت و وحدت بود. نقطه اصلی و تمرکز این سمپوزیوم بر روی استعمال عملی معنویت بوسیله دسیپلینهای مختلف و ویژه‌ ، استوار بود. این رویداد، بخشی بود از یک سلسله سمپوزیومهای جهانی که به یادبود صدمین سال تولد استاد الهی (۱۸۹۵ - ۱۹۷۴) در اقصی نقاط جهان برگزار شد. سمپوزیوم معنویت، صدمین سالگرد تولد استاد الهی را جشن گرفت.



  مجله یونسکو نیوز (سازمان فرهنگی،علمی و معادفی سازمان ملل، نیویورک) ۲۰ نوامبر ۱۹۹۵ ساعت ۱۴ در این رابطه، جشن صده و سمپوزیم دیگری، تحت نظر موسساتی مانند دانشگاه نیویورک،سوربُن، وزارت فرهنگ فرانسه، متروپولیتن لایف و سازمان یونسکو در پاریس آغاز گشت، جائیکه افراد برجسته‌ای از زمینه‌های علمی گوناگون مانند قانون، علم و آکادمی گردهم آمده بودند تا به این متفکر بی مانند (استاد الهی)  ادای احترام کنند.
هم پایه دادگاه عالی در آمریکاGrande Chanbre dela Cour de Cassation   در پییره دری، رئیس دادگاه عالی *****کورت ده کازاسیون به ******بلاندینه کریگل ، پرفسور فلسفه ملحق شد. *******فرانکو تره ،پرفسور قضا و از اعضای عالی رتبه دیگر هیئت منصفه برای اجرای یک میزگرد بحث در مورد علم تفسیر قانون و نژادشناسی  حرفه‌ای استاد الهی گردهم آمده بودند .


فلسفه قضائی استاد الهی به بهترین وجهی در دوراندیشی او، در برخورد او با مشکلات ظاهرن لاینحل ،ثبات غیر مصالمت آمیز او در برخورد با بی عدالتی، بصیرت فوق العاده وی در برخورد با شواهد موجود و قابل انتقاد و قضاوت خردمندانه و سرسختانه وی علارغم فشارهای(خارج از دادگاه) منعکس می‌باشد. وی در طی مدت اشتغالش، همواره یک مدافع سرسخت و با ثبات حقوق زنان، کودکان و مظلومین باقی ماند. استاد الهی بعنوان سرمشق و الگوی عدالت در نزد همکارانش، عاقبت در سال ۱۹۵۵ به سمت رئیس دادگاه ملی استیناف منسوب گشت .


استاد الهی به موازات زندگی حرفه‌ای‌اش بعنوان قاضی، مدت زیادی را صرف پژوهش در مقوله معنویت نمود. .......افکار استاد الهی، فراهم آورنده تجزیه و تحلیل سیستماتیک و جامعی است از جریان تکامل معنوی، شامل مراحل و مقررات عملی برای رشد معنوی .

Francois Terre*******    Blandin e Kriegel ******      Cour de Cassation*****       Youth Part****      Manhatan***        Little Italy**        Micael A. Corriero*



ترجمه: فرامرز تابش 
منبع: نشریه آمریکائی قانون و خط مشی
به نقل از مجله علمی اندیشه

۳ نظر:

  1. با عرض تبریک برای سایت علمی شما
    گودرزیان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مطالب بسیار متنوعی در راه است. هر روز به بلاک سر بزنید

      حذف
  2. بسیار استفاده کردم و متشکرم

    پاسخحذف