انسانگرایی سارتر
در تاریخ دوم سپتامبر ۱۹۴۵ جنگ جهانی دوم به پایان رسید و اروپایی را بر جای نهاد که مجموعه ای بود از ساختمانها و راه های تخریب شده، سیستم اجتماعی از هم پاشیده، میلیونها کشته و خانواده های زخم خورده ، فساد ، فحشا و بیکاری لجام گسیخته. گذشته از همه آنچه گفته شد، بر اثر خشونت ،کشتار ، فشار روحی و روانی اجتماعی و سیاسی، چهارچوب برخی از باورهای دینی و مذهبی سنتی بشدت تخریب شده بود. این نابسامانی جهانی، متفکران را به این اندیشه سوق می داد که اگر خدایی هست ، پس چگونه نظاره گر چنین فجایعی می باشد. در همین راستا و با همین آرگومنت بود که جمله معروف« آیا خدا انسان را آفرید و یا انسان خدا را» بشدت مورد توجه قرار گرفت و در مجامع ادبی آن روز به کرات تکرار می شد. س
در این میان «ایسم»های زیادی بوجود آمد که برخی وجود خدا را از ریشه و بن مخالف عقل می پنداشتد. این روند فکری تا جایی رشد نمود که تفکراتی چون نهیلیسم را از نوعی جدید رقم زد. س
گرچه نهیلیسم که ملات اصلی فکری آن "بی مفهوم بودن جهان" می باشد را به یکی از حکیمان یونان باستان به نام گرگیاس نسبت می دهند، اما در واقع این پدیده فکری بعد از جنگ جهانی دوم ظهوری قابل مشاهده یافت . نیچه، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم میلادی در تمام طول زندگی خود در مقام مبارزه با نوع قدیمی تر این نوع تفکرات برآمد. وی معتقد بود چنین طرزفکری، اساس اخلاق و دین را از بین خواهد برد و با رشد خود عاقبت جهان را
به نابودی خواهد کشاند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر